«شیخ صدوق» در کتاب «مَن لا یحضرهُ الفقیه» روایت کرده است:
در زمان حضرت سلیمان(ع) مردم مدتی دچار خشکسالی شدند و از آن حضرت خواستند برای طلب باران به درگاه خدای تعالی دعا کند.
سلیمان(ع) با یاران خود از شهر خارج شدند تا به مکان مناسبی رفته و درخواست باران کنند.
در مسیری که عبور می کردند، ناگهان سلیمان(ع) نگاهش به مورچه ای افتاد و مشاهده کرد که آن مورچه دست های خود را به سوی آسمان بلند کرده و می گوید: پروردگارا! ما هم مخلوق تو هستیم و نیازمند روزی تو می باشیم، پس ما را به گناهان فرزندان آدم هلاک مکن.
سلیمان(ع) روبه همراهان خود کرد و فرمود: «برگردید که از برکت دیگران شما نیز سیراب شدید». و جالب این که در آن سال بیش از هر سال دیگر باران آمد.
نویسنده » علیرضا کفایی » ساعت 3:11 صبح روز سه شنبه 90 تیر 21